آل دهکده خاطرات!
خانه ما نزدیک چشمه قرار داشت روبروی خانه ما تپه ایی بود که بوته های خودرو آنجا را پر کرده بودند غروب ها چشمه تنها بود کسی به تنهایی جرات نداشت آنجا بماند چون مردم دهکده اعتقاد داشتند بی وقتی می شود و فرد را آل می زند وقتی کسی را آل بزند به راحتی خوب نمی شود نسل ما هم شبها جرات نداشت حتی نگاهی به چشمه عزیز بیندازد ....گفتم روبروی خانه ما تپه بود ! وقتی شبهادهکده به سکوت فرو می رفت این تپه صداها را انعکاس میداد ما هم در شگفت بودیم که چه اتفاقی می افته مادر بزرگم با سادگی خاصش به ما می گفت : [ ببم این همان آل هست که ادای شمارو در میاره برید خونه بیرون نمونید آل شمارومیزنه] ما هم دستپاچه خودمان را به خانه میرسوندیم و ترس عجیبی را هم تجربه می کردیم در بین راه کوچکترین صدایی چنان وحشتی در ما ایجاد می کرد که نپرس حتی تصور میکردیم آل داره مارو تعقیب میکنه!!! وقتی صبح بیدار میشدیم دوباره جلوی تپه فریاد میزدیم اما دیگه از انعکاس صدا خبری نبود(به واسطه شلوغی روزانه دهکده) ما هم با تفکر کودکانه خود نتیجه می گرفتیم که آل روزها نیست فقط شب ها میاد!!! جالبه دوباره با ذهن کنجکاو خود میرفتیم پیش مادر بزرگ او هم نظر مارو تایید می کرد ....خدایش بیامرزد........تا بعد

ممنونم حتما خدمت میرسم شعراتو دوست دارم
بله وچقدر بی جهت ترسیدیم
این نظر رو خود هوتن گذاشته بود؟دادی بخونه؟؟؟بابای بد...خب بجه ناراحت میشه نکن از این کارا...
راستی منو هم بلینننننننننننننکککککککککککککککککککک
خسته نباشید مردم جیرنده منو خجالت دادن امیدوارم بتوانم جبران کنم