دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.
دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.

نمایشنامه اسارت ۱۳۶۳

نظرات 6 + ارسال نظر
آرزو شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:09

سلام جالبه هم عکس هم خاطرش وهم پشتکاری که با اون امکانات کم صحنه بخصوص نورپردازیش برای اجرای نمایش داشتین.اماشماشخص جلوی عکس با لباس نظامی هستید؟موفق باشید و پرازخاطره های خوب.

مبهوت یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 14:15 http://ghotevar.persianblog.ir/

سلام
هم شهری
خوشحال شدم وبلاگتون رو دیدم
موفق باشید

محمد رضا جهاندار دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:14 http://WWW.MRJ-205,Blogfa.com

با درود
آقای مهرگان فرد من امروز که به وب شما سر زدم خواستم با اجازه تان عکس فوتبالیستهای دهکده خاطرات را کپی بردارم که متوجه شدم برای من این عکس و عکس دیگری از نمایشنامه اسارت قابل رویت نمی باشد اگر امکان دارد برایم ایمیل کنید و یا کاری کنید در وب شما قابل رویت شود
با تشکر معراج

نجوای عاشقانه چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 21:28 http://narsiss17.blogfa.com

سلام. شما کدومشی؟برقرار باشید.

م.م دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 19:27

اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند

اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند

اگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد
تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی...
و من شاید کمر شکسته ترین بودم

اگر غرور نبود
چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند
و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان
جستجو نمی کردیم

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمی کردیم

اگر خواب حقیقت داشت
همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود...
ولی گنج ها شاید
بدون رنج بودند

اگر همه ثروت داشتند
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تا دیگران از سر جوانمردی
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی می مرد...

اگر همه ثروت داشتند


اگر مرگ نبود
همه کافر بودند
و زندگی بی ارزش ترین کالا بود

ترس نبود، زیبایی نبود و خوبی هم شاید

اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم...

اگر عشق نبود


اگر کینه نبود
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند

اگر خداوند
یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا
آن گاه نمی دانم
به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت

دکتر شریعتی

م.م دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 19:29

دوستت دارم و برات آرزوی موفقیت و کامیابی مسیلت میکنم.مطالبت باز هم ریشتری بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد