ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چند روزی است دل تنگ خاطرات گذشته شدم انگار با افزایش سن گذشته ها برجسته تر میشود و شما میمانی با کوهی از خاطرات که دایم دلتنگش می شوی .......این موقع سال تعطیلات قبل از امتحانات خرداد یواشکی سری به دهکده میزدیم اما دلهره امتحانات لذت بودن در دهکده را از ما میگرفت خوشحال بودیم بعد امتحانات با خیال راحت و بدون هیچ دغدغه در دهکده و زیبایی هایش غرق می شویم , واینگونه بود که امتحانات نیز به پایان می رسید........بلافاصله زمین فوتبال را آماده می کردیم و بعد دنبال کتانی های سال گذشته در انباری های کلبه می گشتیم آنها رامی شستیم بندهای پوسیده اش را عوض می کردیم !!جالب بود که کیپ پایمان می شد !!حالا آماده شروع تمرینات بودیم عصر که می شد آقا رضا(سرپرست) عمو ربیع(مربی) ما رو جهت تمرین فرا می خواندند و چه اشتیاقی بود یک دهکده کوچیک سه تیم در رده های مختلف داشت اما این فداکاران بی مزد و منت صبح زود هم با مراجعه به خانه های تک تک ما شیپور بیداری میزدند تا ورزش صبحگاهی فراموش نشود آمادگی و چالاکی بهتری برای مسابقات پیش رو داشته باشیم بعد تمرین همه به سمت چشمه بزرگ داماش حرکت می کردیم هوا هم گرگ و میش شده بود با نوشیدن آب.. شستشوی پاها و سر وصورت چه لذتی که نمی بردیم ....وقتی به خانه های گلی پدری می رسیدیم بوی شیر جوشیده مستمان می کرد مادر هم پیاله ای پر شیر جلوی مان می گذاشت ما هم نون محلی را درونش ریز می کردیم (تیلیت) و با قاشق چوبی ....چه لذتی داشت ..... تا بعد
سلام جناب مهرگانفرد،بسیاردلتنگ وبلاگ ومطالب زیبا وخاطرات دلنشین شما و نشستن پای حرفهایی شماشدم. کمی کارو مشغله مجال را گرفت ومدتی ازشمادوست عزیزبزرگوارو دلنوشته هایتان دوربودم. اماخوشحالم که بازهم بعد زمانی طولانی برایم شیرین ،گرم ودلشین هستند.زنده باشید وسرفراز.
به به حضور مجدد شما خیر مقدم
سپاس ازلطف شما. شادو سلامت باشید.