ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
جنگل های اطراف دهکده خاطرات پر از میوه بود از نیمه تابستان به بعد به اوج رسش و آمادگی می رسیدند نسل پرجنب و جوش ما هم از چیدن و خوردن آن غافل نمی شد یادش به خیر چه لذتی داشت لای بوته ها دنبال توت فرنگی می گشتیم و بعد خوردن؛ اضافه آن را در چوبی نازک یا علفی سیخ میکردیم و به خانه می بردیم تا به برادر و خواهر کوچکتر هدیه کنیم و به تماشای خوردن او بنشینیم و لذت ببریم ؛ آلوچه های سیاه شده ریز را به صورت انبوه از بوته اش در می آوردیم تا مادر بزرگ با آن ترشی بپزد و یکی از مخلفات خورشت فسنجان تهیه شود؛ زرشک دهکده خاطرات هم خشک می شد تا کدبانوی خانه پلوی خوشمزه آن با مرغ را بپزد ؛ ازگیل (کنس) را با شیوه خاصی شبیه به زیتون در آب نمک می خواباندند برای شب های طولانی زمستان و به قول مردمان دهکده شب چره شب های زمستان و نقالی های پدر بزرگ !! امرود یا گلابی هم زودتر از موعود چیده می شد تا درون کاه و علف های انبار دفن شود و به پختگی برسد و آماده خوردن و میل کردن باشد انتظاررسیدن امرود مخفی شده درون انبار کاه و سر زدن هر روزه و گاه به سرقت رفتن آن توسط دوستان ؛ خودش عالمی داشت ! خیلی حس گذشته گرفتم دلم گرفت!!!! برم به دیدار دهکده..تا بعد