دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.
دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.

دلتنگی های دهکده خاطرات

پاییز دهکده خاطرات دلتنگی های خودش رو داشت مه غلیظ ،باران مداوم، خروج دوستان ،غمگینی خاصی را در دل هر دوستدار طبیعتی می نشاند هنوز هم برگ های زرد درختان راش انسان را پرتاب می کند به خاطرات دور و غم گزنده آن دوران و یاد دوستان سفر کرده دهکده!!! آنگاه است که چشمانت خیس می شود و ذهنت تصویر آن دوران را مرور می کند و در هر تصویر کسی را می بینی که برای همیشه نیست به ناچار با خودت واگویه می کنی: که چقدر زود گذشت !!!  حالا باید با آن خاطرات زندگی کنی و دلت بگیره !!! به اطرافت نگاه می کنی، همه پا به سن گذاشته اند!!! دغدغه ات بیشتر می شود، دوباره، نگرانی گزنده دیگری به سراغت می آید !! توان روانیت را متمرکز میکنی که به این دغدغه ها نیاندیشی ! اما مگر امکان پذیر هست! این افکاراتوماتیک وار ذهنت را تسخیر می کند!!!!!! امشب به مادر که هنوزدر دهکده حضور دارد و به دامداری مشغول هست زنگ زدم از باران شدید و گل آلود بودن کوچه های دهکده گفت !! دوباره خروارها خاطرات به ذهنم هجوم آورد! تمام دهکده را با توصیفی که مادر کرده بود در ذهنم باز سازی کردم !! چهره و قامت پدر و مادر که آن زمانها جوان تر بودند هم دایم توی ذهنم رفت و آمد می کرد!! آه ! گذر عمر چقدر سریع اتفاق می افتد !! نسل ما هم دهه پنج زندگی را طی می کند  !!!یاد یک بیت شعر افتادم:"   بهار عمر باشد تا چهل سال            مبادا بی خبر باشی ز احوال!!!!روزهای آینده دهکده خالی از سکنه می شود و تنهاست با زیبایی هایش!!! فعلا تا بعد