دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.
دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.

برف سنگین دهکده خاطرات

  برف سنگین هفته گذشته ، دهکده را غافلگیر کرد ! و آخرین بازمانده های دهکده نشین در محاصره برف قرار گرفتند حدود ده کوچ به امید پاییز خوش ،روزهای پاییزی دهکده را تجربه می کردند که غروب روز دوازدهم آبان با بارش برف سنگین روبرو شدند!  به تک تک آنها حسودیم شد که چرا جای آنها نبودم تا این تجربه قشنگ برف بالای یک متر و بارش نرم آن را در سکوت دهکده شاهد باشم !! اما باز هم به آرشیو ذهن پناه بردم و تصاویر دوران کودکی زمستان دهکده را از پستوهای ذهنم بیرون کشیدم........ برف آرام آرام در حال باریدن هست چراغ گرد سوز روی طاقچه کلبه گلی مان نور افشانی می کند مادر درون صندوق چوبی را واکاوی می کند تا لباس های زمستانی ما را پیدا کند( جوراب پشمی ، دستکش پشمی، پولیور پشمی و....)  رقص نوربخاری هیزمی ازدرب مشبکش بخشی از دیوار کلبه مان را تبدیل به پرده سینما کرده تا من تجربه دیدن فیلم در سینمای معدن سنگرود را در آنجا باز سازی کنم و دررقص نور فردین و بهروز وثوقی و..... را ببینم با این رویا پردازی به خواب می روم ،، اول صبح با صدای پاروی بابا از خواب بیدار می شوم و برف چند متری را در حیاط کلبه مان نظاره می کنم ، صدای پرندگان سکوت دهکده را می شکند سر سلسله این صداها ، صدای کلاغ ها هست که هنوز با این صدا نوستالوژی دارم ، کم کم زنان دهکده به سمت چشمه روانه می شوند و صدایشان به گوش می رسد ، باد ملایمی برف ها را به حرکت در می آورد و هوای دهکده کمی تیره می شود مادر هم سینی را روی بخاری هیزمی می گذارد تا برای ما گندم برشته کند و سرما قابل تحمل تر شود از درون صندوق چوبی دیگر کشمش و گردو و سنجد را هم بیرون می کشد.... حالا ما لباس گرم زمستانه را پوشیده ایم آماده بیرون رفتن هستیم با جیب های پر از گندم ، کشمش و.....یادش بخیر